۱۳۸۵ فروردین ۳۰, چهارشنبه

صدایی از دورها



توضیح : تاریخ این نوشته، سی فروردین سال 85 برابر با سال 2006 زمانی که هنوز به مجاهدین چشم امیدی داشتم، میباشد. این نوشته در سایت آنها بنام " همبستگی ملی" بمانند نوشته هایی دیگر از من منتشر شده است.

بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی 
صدایی از دورها
صدای گرم مرضیه که در سالن طنین افکن شد، مرا ناگهان بر بال خاطره ها سوار کرد و با خود به سالهای دور برد. اشکی بر گونه ام لغزید، شرمگنانه آنرا زدودم و آهسته به اطراف نگریستم تا ببینم کسی متوجه من نشده باشد! اما بلافاصله در میان روشنایی کم سوی سالن متوجه شدم که این تنها من نیستم که دگرگون شده ام.

در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد

صدای مرضیه اوج میگرفت و همه را با خود به گذشته های خاطره انگیز میبرد و من رادیوی روی طاقچه دیواریمان را بیاد می آوردم که مادر صبحها روشن می گذاشت و در حالیکه کار میکرد به آن گوش فرا میداد. صدای مرضیه از این جعبه جادویی در خانه طنین می افکند و با زمزمه گرم مادر در هم می آمیخت و نوازشگر وجود من که در دنیای کودکیم غرق بازی بودم، میشد. بعدها که بزرگتر شدم با برنامه ی گلها که آنزمان صبحها از رادیو پخش میشد، نام مرضیه و ترانه های او بیشتر با گوشم آشنا شد. حالا امشب مرضیه مرا با خود به آن سالهای دور میبرد به کودکیم، به نوجوانیم و به جوانیم، گویا همه سالهای زندگیم را این صدای جاودانه با هم پیوند میدهد.

از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
در کوی جان منزل کند
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد

مرضیه در هیبت زیبای هشتاد و دوسالگی اش، با ردای آبی بلند و موهای سپیدی که به کمر میرسد، باشکوه در تالار قدیمی و معروف المپیای پاریس که همیشه پذیرای هنرمندان بزرگ جهان بوده، میخواند و صدای جادویی او همه را با خاطرات گذشته دوباره آشتی میدهد. به اطرافم دوباره نگاهی می افکنم، چهره ها غرق تحسین است و چشمها غالبا به اشک نشسته. بانوی بزرگ آواز ایران روی سن ایستاده و چون بلبلی دلنواز چه چه میزند و جمعیتی که مشتاقانه به هوای صدای همچنان قدرتمند و زیبای او به سالن المپیا شتافته اند، یکپارچه هر از گاهی به حرمت این گنجینه هنر ایران بلند میشوند و با کف زدنهای ممتد او را پاس میدارند.

مرضیه ناگاه با ناز و کرشمه ی زیبای خود ترانه ی معروف ً امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام ً را میخواند و جمعیت یکصدا با او دم می گیرد.

امشب شب مهتابه، حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خوابه، طبیبم رو میخوام
مست است و بیدارش کنید
خواب است و هشیارش کنید
گویید فلانی آمده، آن یار جاوید آمده

من که در ردیف جلو نشسته و به تک تک حرکات او خیره شده ام، می بینم شیر زنی که روی تانک های ارتش آزادیبخش صدایش را به مقاومت ایران پیوند زده ، چگونه اینک تمامی نیروی خود را بکار گرفته تا کنسرت جاودانه خود را با شکوه تمام به پایان برساند. می بینم که این زن با چه اراده و شجاعتی گاه دست خود را به پایه ی میکرفون میگیرد تا همچنان سرپا بماند. اینجا است که یه خود می گویم : افسوس بر آنها که این شب تاریخی را جا ماندند و در آن حاضر نشدند. افسوس بر آنهایی که تا به آنجایی پیش رفتند که هنرمند هشتاد و دو ساله ای که افتخار و گنجینه ی ملی میهنمان محسوب میشود را به خاطر مرزبندی های سیاسی و فکری در این شب بیاد ماندنی همراهی نکردند. افسوس بر آنهایی که خواستند به این وسیله هنرمندی چنین گرانقدر را به خاطر انتخاب های سیاسی اش تحریم کنند. ولی ندانستند که خودشان را تحریم کردند. خودشان محروم شدند . در فرانسه ای که دهها هزار ایرانی زندگی می کنند، باعث شرم ایرانیانی است که به استقبال هنرمند شهیر میهنشان که مطبوعات فرانسه او را ام الکلثوم ایران نامیدند ، نشتافتند .

شمع خود سوزي چو من در ميان انجمن
گاهي اگر آهي كشد دلها بسوزد
يك چنين آتش به جان
مصلحت باشد همان
با عشق خود تنها شود
تنها بسوزد

در حالیکه تقریبا هیچ کدام از رسانه های ایرانی- به جز رسانه های مقاومت- از این کنسرت یاد نکردند، روزنامه ی فیگاروی پاریس در مقاله ای تحت عنوان ً ستاره تبعید و آزادی - دیدار با یک چهره بزرگ از مشرق زمین- ً با اشاره به اینکه کمتر خواننده ای است که در این سن روی صحنه ی المپیا آمده باشد، نوشت:

مرضيه جزء هنرمنداني است كه فراي حرف سياسي شان, از ارزش مثالي و سمبليك برخوردار هستند. حتي يهودي منوهين وي را در ميان هنرمندان ”نداهاي آزادي” در سال 1997 در تئاتر رويال بروكسل انتخاب كرد, در يك كنسرت استثنايي كه در آن وي در كنار يانگ دو تسو از تبت, ميريام ماكه با از آفريقاي جنوبي, حوريه عايشي از الجزائر, لوزميلا كارپيو از بوليوي, نوا از اسرائيل و اسپرانزا فِرناندِز كولي اسپانيولي نداي زنان مبارز براي صلح, آزادي, برابري و شناسايي حقوق دمكراتيك را فرياد كرد.

خبرگزاری رسمی فرانسه از صدای او به عنوان صدای ملکوتی نام برد و هفته نامه اشپیگل به عنوان ً خواننده افسانه ای – صدای مقاومت ً از او یاد کرد و نوشت :

مرضيه يك الهه و اسطوره افسانه اي زنده به شمار مي رود. مرضيه 82 ساله با بيش از 60 سال سابقه خوانندگي يكي از محبوبترين ستاره هاي كشورش مي باشد.

آری، جای آن داشت که بجای دوهزار و هشتصد نفری که به گفته ی رادیو بین المللی فرانسه در این شب فراموش نشدنی حضور داشتند، بزرگترین سالن المپیا شاهد برگزاری این کنسرت بی نظیر میشد.

ولی اینرا نیز باید اضافه کنم که دوستان و حامیان مقاومت ایران و همچنین ایرانیان دیگری که با هر مرام و عقیده در این کنسرت حضور یافتند، بخوبی با تشویق های بی شائبه شان نشان دادند که هنر این هنرمند گرانقدر را پاس میگذارند و او در قلبشان جا دارد. هنرمندی که هرگز خود را به ننگ حکومت آخوندی نیآلود و دانست چگونه با پیوند صدای خود به دریایی از خون و درد و رنج و مقاومت آنرا به اوجی جدید برساند. برای همین میخواهم به مرضیه این ارزش موسیقی ایران که در سن هشتاد و دوسالگی همچنان زیبایی و شکوه چهره و صدایش مسحور کننده است، تبریک بگویم : به خاطر این پیوند و به خاطر تلاش ارزشمند و بی نظیری که برای اجرای این کنسرت انجام دادند و به استاد محمد شمس که با استادی بی نظیر و مهارتی تحسین برانگیزآهنگها را تنظیم و قدرتمندانه ارکستر را رهبری کردند. و همچنین به دست اندرکاران اصلی و پشت صحنه که انجام این کنسرت تاریخی را امکانپذیر کردند.

مرضیه با شجاعتی ستودنی تلاش های مقاومت ایران را در اینرابطه ارج نهاد و در مصاحبه ای با رادیو بین المللی فرانسه گفت : ً درسته که من در المپیا خواندم ولی گردانندگان اینکار مجاهدین خلق بودند. ً

همانطور که رادیو بین المللی فرانسه در بخش فارسی آن اشاره کرد :

ً تدارک برای این کنسرت که نزدیک به دوهزار و هشتصد نفر آنرا در المپیا تماشا کردند، از یکسال و نیم پیش آغاز شده، با هزینه ای نسبتا سنگین، با این همه هیچ نوع رنگ سیاسی در این کنسرت دو ساعته نه دیده و نه احساس شد. همه آهنگهای قدیمی خانم مرضیه بودند. ً

جای آن دارد به مقاومتی که این توان را دارد که هنرمندانی چنین ارزشمند را به خود پیوند بزند، تبریک بگویم. مقاومتی که با ظرفیتی بالا، برخلاف بسیاری از مدعیان هنر و فرهنگ ایران بدون هیچ چشمداشتی و بدون بالا بردن هیچ آرم و پرچمی فقط برای ارج نهادن به هنر این هنرمند ملی در یک تلاش تحسین برانگیز یکسال و نیمه و با به عهده گرفتن تمامی هزینه های اینکار این شب بیاد ماندنی را در تاریخ موسیقی ایران حک نمود.

بخوان بنام گل سرخ در صحاری شب
که باغها همه بیدار و گلبار گردند
بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند
بخوان بنام گل سرخ و عاشقانه بخوان

بقول مادرم باشد که روزی مرضیه در ایران برای میلیونها ایرانی دوباره بخواند. چه کسی میداند، شاید که آنروز دور نباشد؟

19 آوریل 2006 = 30 فروردین 85

انتشار در سایت همبستگی ملی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر