۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

فریاد اعتراضی که با دوختن لبها طنین انداز می شود

 اولین دوختن لب توسط ایرانیان تا جایی که من حافظه ام یاری میکند از یونان توسط پناهجویی بنام حمید صادقی آغاز شد. این جنبش ادامه یافت و طی روزهای سخت و طاقت فرسا برای این پناهجویان اعتصابی و حامیانشان نهایتا  دولت یونان را به واکنش در برابر افکار بین المللی ناچار کرد و  در آخرین روزهای اوت 2010 به شش نفر از پناهجویان اعتصابی پناهندگی داده شد.


 این شیوه اعتراضی که با موفقیت روبرو شده بود از طرف دیگر پناهجویان یونان دنبال شد و چیزی نگذشت که یک اعتصاب گسترده که با دوختن لبهای پناهجویان همراه بود توسط 49 نفر در آتن شکل گرفت. این نبرد اما با سرسختی دولت یونان که به هر ترتیبی میخواست آنرا بشکند تا تبدیل به سنتی برای اعتراض پناهجویان نشود، روبرو شد. حدود دو ماه و نیم نبرد بین مرگ و زندگی ادامه داشت. بارها کار پناهجویان اعتصابی به اورژانس کشید ولی دولت یونان حتی از فرستادن آمبولانس و بردن به بیمارستان نیز خودداری میکرد تا این اعتصاب را در هم بشکند. ولی پایداری سرسخت این هموطنان شجاع ما باعث شد که دولت مردان دست در دست آخوندهای یونان نیز به زانو در آیند و تمامی چهل و نه نفر اعتصاب کننده موفق به گرفتن پناهندگی شدند. این پیروزی بزرگی بود که تنها به همت ایرانیان از جان گذشته و پایدار ما که بارها تا مرز مرگ رفتند و برگشتند، ممکن شد. همچنین حمایت ایرانیان در سراسر جهان که سفارت خانه های یونان را با فکس و نامه و تلفن بمباران اعتراضی کردند کلید این موفقیت بود. یک جنبش ملی که با همیاری همه ی ایرانیان با هر عقیده و مرام و فقط و فقط با حس ملی و انسانی به ثمر رسیده بود.


امروز به نظر میرسد که این جنبش در سراسر جهان در میان ایرانیان پناهجو که از ظلم و ستم آخوندها و آخوند صفتان از کشورمان ایران در پی یافتن امنیت گریخته اند. جای خود را یافته است. و به شیوه ای موثر برای اعتراض تبدیل شده است. هفته پیش 10 تن از پناهجویان ایرانی و افغانی در بازداشتگاه پناهندگان در جزیره ای دور افتاده در استرالیا دست به اعتراض زده و لبهای خود را دوخته اند. این اقدام پس از خودکشی یک پناهجوی عراقی در استرالیا رخ داد. وزیر مهاجرت استرالیا طی مصاحبه ای گفته است که اقدام این پناهجویان هیچ تاثیری در نحوه ارزیابی پرونده پناهندگی آنها نخواهد داشت

وضعیت اقتصادی و امنیتی در ایران هر روز وخیم تر از روز پیش میشود. فشار اقتصادی وحشتناک بر روی مردم از یک طرف و نبودن آزادی اعتراض از طرف دیگر زندگی را بر مردم ایران تنگ کرده است. ایران هر روز از روز پیش به لحاظ اقتصادی و فرهنگی ویرانتر میشود و در این میان فقیرترین قشر مردم بهای آنرا می پردازند. در حالیکه قشر روشفکری که به اعتراض بر علیه این وضعیت برخاسته اند هر روز به بهانه ای به زندانها فرستاده شده و شکنجه و اعدام میشوند. رژیم حاکم بر ایران با پرونده ای از اعدام صدها هزار زندانی سیاسی و دستگیری های گسترده و قتل عام و تجاوز و شکنجه یکی از قرون وسطایی ترین و سیاهترین رژیم های معاصر میباشد. رژیمی که بارها مورد محکومیت بین المللی قرار گرفته است.

در همین رابطه دیروز با خبر اسفناکی روبرو شدم که از مرگ چهار پناهجوی ایرانی بر اثر خفگی در یک کامیون در غرب یوان خبر میداد. از قرار این چهار پناهجو با این کامیون که پلاک ایتالیا را دارا بوده، قصد وارد شدن به ایتالیا را داشته اند. پلیس امکان اینکه جسدها بیشتر از این تعداد باشند، را رد نمیکند و میگوید امکان آن وجود دارد که قاچاقچیان جسدهای دیگر را پنهان کرده باشند.
بنا به گزارش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، فقط در مرز زمینی یونان با ترکیه که با رودخانه اوروس در شمال شرقی جدا میشود، چهل وچهار پناهجو از ابتدای سال جاری غرق شده اند.حوادثی از این دست، وسعت فاجعه ای بنام مهاجرت و پناه جستن را در دنیای امروز به ما یادآوری میکند. من اینجا قصد وارد شدن به دلایل و ریشه یابی مهاجرت در سطح جهانی را ندارم. و تنها میخواهم به ریشه آن در ایران آخوندزده ی خودمان اشاره کنم.  

افزایش بی سابقه کسانی که از ایران در پی امنیت و زندگی بهتر می گریزند، حاصل رژیمی است که در پی به قدرت رسیدنش در سال 57 تا کنون جز ویرانی در همه ی زمینه ها به ارمغان نیاورده است. آیا دوختن لبها به نشانه ی اعتراض پاسخی برای همه ی پناهجویان ما می باشد؟ آیا این روش همیشه پاسخ خواهد داشت؟ نمیدانم. ولی یک چیز فوریت خود را نشان میدهند و آن همبستگی ملی تمامی آزادیخواهان با هر عقیده و مرام بر علیه رژیم ظلم و ستم جمهوری اسلامی است. این همبستگی فوریت دارد. باید که نیروهایمان را برای نابود کردن این رژیم به هم گره بزنیم و با هم به پیش برویم. وگرنه از سکوت سبز، راهپیمایی سبز، سازش سبز که عده ای به نام جنبش سبز که جنبشی ملی و مردمی است تبلیغ میکنند، نانی برای ملت ایران گرم نخواهد شد.

 البته که راه جنبش سبز کاملا جدا میباشد از راه کسانی که خود در ساختار این رژیم دست داشته اند و نمیتوانند از آن دل بکنند و هر روز به بهانه ای مردم را به سکوت دعوت میکنند. ما دست در دست هم خواستار نابودی این رژیم در تمامیتش با تمام قوانین ضد انسانی وتمامی کسانی که آنرا بنحوی نمایندگی میکنند، هستیم. رژیمی که خون یک ملت را سی و دو سال است در شیشه کرده است. برای پاسخ دادن به مشکل اصلی  تمامی ایرانیان چه پناهنده و چه پناهجو ،  چاره اصلی ریشه کن کردن سرطانی است که بجان سرزمین و ملت ما افتاده است. سرطانی که مردم کشورهای همسایه و منطقه را نیز در بر گرفته است.

 پس ریشه را دریابیم وگرنه  هر روز اخبار لب دوختن و جان باختن ایرانیان را در هر گوشه جهان خواهیم شنید. ایستادگی در برابر این رژیم به هر قیمت تنها چاره ماست. پس پیش بسوی اعتراضات و اعتصابات سراسری تمامی قشرهای مردم .پیش بسوی همبستگی ملی با هر مرام و عقیده ، پیش بسوی شانزده آذر برای یک تظاهرات همه گیر تا صدایمان را به گوش تمام جهان برسانیم که :

مرگ بر اصل و فرع ولایت فقیه – درود بر آزادی

عاطفه اقبال- 25 نوامبر 2010   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر