۱۳۹۵ فروردین ۱۶, دوشنبه

انسانم آرزوست!



چند لحظه پیش این خبر توجه مرا بخود جلب کرد. دو گرگ گرسنه به گله ای میزنند و 38 راس از گوسفندان یک چوپان و خانواده اش را دریده و تعدادی را نیز زخمی میکنند. یکی از گرگها فرار میکند. گرگ دیگر به چنگ فرزندان خشمگین چوپان می افتد. او را در آغل زندانی میکنند تا تنبیهش کرده و به انتقام بکشند. چوپان از راه میرسد با دیدن گرگ گرفتار، او را از بند رها میکند تا برود. با اینکه گرگها حاصل تلاشیکساله او و فرزندانش را از بین برده اند. او دلسوزانه میگوید : من اگر گرگ را بکشم گوسفندان من زنده نمی شوند. در طی پنجاه سالی که چوپانی میکنم این اولین باری است که با حمله گرگها مواجه شده ام. مقصر چنین حملاتی انسانهایی هستند که با از بین بردن محیط زیست اجازه نمیدهند حیوانات وحشی شکم خود را سیر کنند. و ادامه میدهد : این حیوانات زبان بسته خطر میکنند و برای سیر کردن شکم خود به انسانها و شهر و روستاها نزدیک میشوند. چندی پیش نیز دامدار دیگری که با همین حادثه روبرو شده بود، گفته بود: با اینکه اسلحه داشتیم به خاطر حفظ حیات وحش، گرگها را نکشتیم.

با خواندن این خبر یک لحظه از شوق بخود لرزیدم و با خود شعر مولانا را زمزمه کردم :

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و ٫ انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود ٫ جسته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود ٫ آنم آرزوست

با خود گفتم : یافت میشود، یافته ایم ما! آری " انسان" را در وجود چوپان پیری در یکی از شهرستان های دور افتاده استان فارس می توان دید. چنین انسانهایی هنوز وجود دارند. آنها که فلسفه ای چنین زیبا و عمیق از وجود دارند.

عاطفه اقبال - 14 فروردین 94 برابر با 3 آوریل 2016


منبع خبر : سایت رادیو فردا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر