۱۳۹۵ مرداد ۱۳, چهارشنبه

مادر شرمنده ام!

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند.
وای! جنگل را بیابان می کنند!
شهرام احمدی به همراه بیست و هشت نفر از زندانیان اهل سنت سحرگاه امروز سربدار شدند. زندانیان عقیدتی ! زندانیان کرد! زندانیان اهل سنت! براستی درمملکت ویران ما اینها چه حقوقی دارند؟ کردها این مردم همیشه تحت ستم. امروز خانواده های این سربداران به داغ نشسته اند. داغی که عاقبت بر پیشانی آنها که بر صدر نشسته اند و بی امان جنایت می کنند، خواهد نشست. آری! بزیر کشیده خواهند شد. همین ناله ها . همین داغها. همین قلب های به سوگ نشسته آنها را عاقبت به زیر خواهد کشید. من هم امشب داغ به همراه آنها دارم. همراه مادر و پدر شهرام که دومین جگرگوشه شان را از آنها گرفتند. با خانواده هایی که هیچ فریادرسی ندارند! از خودم می پرسم : شاید اگر تعداد بیشتری از مردم از بی تفاوتی بیرون می آمدند و فریاد خود را به اعتراض بلند میکردند امشب بیست و نه خانواده به سوگ ننشسته بودند! شاید شهرام نجات یافته بود. شاید این رژیم جهل و جنایت جرات نمیکرد همه این زندانیان را بنام محارب این چنین درو کند! شرمنده ام از روی مادر و پدر شهرام! شرمنده ام از خانواده هایی که در برابر اشک  و درد بی پایانشان کاری از من ساخته نیست! شرمنده ام از زندانیانی که این چنین معصومانه بر خاک شدند! احساس میکنم قلبم هزار پاره شده است. درد تار و پود وجودم را می گدازد.

عاطفه اقبال - 12 مرداد 95

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر